تحولات منطقه

حسین فتاحی در نشست نقد و بررسی اثر «لم یزرع» گفت: این رمان با پرداختن به جهل و خودخواهی صدام در شکل‌گیری جنگ عراق و ایران، وجود این دو خصیصه رفتاری در انسان‌ها را عامل نابودی‌شان می‌داند؛ از این جهت با مضمون نو و جدیدی رو برو هستیم.

«لم یزرع» نشان می‌دهد که جهل و خودخواهی عامل نابودی انسان‌هاست
زمان مطالعه: ۸ دقیقه

به گزارش قدس آنلاین، نشست نقد و بررسی کتاب «لم یزرع» با حضور نویسنده کتاب محمدرضا بایرامی و منتقدین محمدرضا گودرزی و حسین فتاحی در فرهنگسرای گلستان برگزار شد.

در ابتدا حسین فتاحی صحبت کرد و گفت: یک رمان خوب، رمانی است که از دو جهت ممتاز باشد؛ هم از جهت ساختاری و فنی و هم از جهت مضمونی. اگر هر کدام از این موارد ضعیف باشد، یک پای رمان می‌لنگد. در حقیقت این دو بال برای یک رمان بسیار مهم است، یکی از جهت ساختار و دیگری از جهت فکر و اندیشه و این که بتواند حرفی بزند که در ذهن باقی بماند. یک داستان خوب، باید یک پیرنگ خوب داشته باشد. در این پیرنگ عناصری وجود دارد که آن را متمایز می‌کند. یکی از ویژگی‌های اصلی این داستان این است که پیرنگ بسیار محکمی دارد. همان طور که اشاره شد، خود داستان خطی است در حالی که شیوه روایت بنا به پیرنگ خوب خود، خطی نیست و پازلی است. در حقیقت نویسنده کل داستان را به ۵۰ صحنه تقسیم کرده است و این صحنه‌ها را در جای لزوم با خود آورده و در کنار هم می‌چیند. این موضوع به گونه‌ای است که وقتی ما کار را تمام می‌کنیم، میفهمیم که داستان چه بوده است. پی رنگ به این شکل که اسم آن را پازلی می‌گذارم، هم داستان را از حالت سنتی خطی بیرون آورده، ساختار تازه‌ای را به خواننده نشان می‌دهد و هم تنوع مهمی در بیان کار ایجاد کرده است.

وی ادامه داد: نویسنده پس از این روند، شروع به بیان مضامین متعدد می‌کند. این موضوع باعث می‌شود که خواننده به صورت ناگهانی با پنج صفحه فلسفه‌گویی مواجه نشود و همراه با حوادث و عنصر جاذبه به حرف‌های نویسنده نیز پی ببرد و با هم این دو را هضم کند. در هر رمانی، چه مدرن و چه کلاسیک، روابط علت و معلولی و اتفاقاتی که در رمان رخ می دهد باید دلیل داشته و به صورت زنجیره ای به هم پیوند محکمی داشته باشد. در حقیقت روابط علت و معلولی باید پیوند محکمی با اثر داشته باشد. در این کتاب نویسنده تمام اتفاقات را به صورت زنجیره‌ای بیان می‌کند. این چینش پازلی در کار به گونه‌ای باعث تنوع کار و نو بودن آن می‌شود. اصلا خواندن این کتاب خسته کننده نیست و نمی‌توان صفحه بعد را حدس بزند. در بسیاری از رمان‌های کلاسیک، می‌توان آینده رمان را حدس زد و فهمید که در صفحات بعد و در فصل‌های بعد چه اتفاقاتی رخ می‌دهد اما در این جا اصلا این گونه نیست و نمی‌توان دو خط بعد را حدس زد. این موضوع باعث می‌شود که خواننده در هر لحظه با اتفاقی جدید رو به رو شود.

فتاحی به پرداخت داستانی در این کتاب اشاره کرد و یادآور شد: این چینش پازلی پرداخت مناسب خود را می‌خواهد. در این کتاب می‌بینیم که برخلاف بقیه داستان‌ها، روایت همواره در حال رفت و برگشت است و در هر لحظه یک روایت جدید داریم. این رفت و برگشت‌ها در عین حال که صحنه‌های مختلفی را به هم پیوند می‌زند، آن قدر خوب و به هم پیوسته به هم گره خورده است که اصلاً احساس نمی‌کنیم که چیزی را گم کرده‌ایم و خط داستان اصلا گم نمی‌شود. نکته دیگری که در این داستان مهم است، شخصیت‌پردازی است. این که بتوانیم شخصیت‌ها را ببینیم، حس کنیم و ضمن آشنایی با آنها، با این‌ها هم حس نیز بشویم.

وی به بخش محتوایی کار اشاره کرد و گفت: از نظر محتوا، ‌ این کار یک حرف بسیار تازه‌ای مطرح کرده است. حرفی که در ظاهر کار پیداست، این است که جنگی صورت گرفته است و صدام ارتش خود را به جنگ با ایران وادار کرده است. ما جنگ بزرگی بین دو کشور را می‌بینیم که آدم‌های زیادی در این بین کشته می‌شوند. داستان می‌خواهد این را بیان کند که یک دیکتاتور با خودخواهی و جهل خود، جنگ به راه می‌اندازد. در ظاهر به نظر می‌رسد که این موضوع است که شهرها را ویران می‌کند و همه چیز را از بین می‌برد، اما در کنار اینها سنت‌ها و رفتار و باورهایی است که در بسیاری از خانواده‌ها عادی است اما بسیار خطرناک می‌تواند باشد. برای مثال یک دختر سنی و مسلمان می‌خواهد با یک پسر شیعه و مسلمان ازدواج کند. خب پیامبر این دین می‌گوید که ازدواج سنت من است و سفارش به این کار کرده است اما دو مذهب که هر دو پیرو این پیغمبر هستند، در این کار آن چنان تضادی دارند که می گویند اگر این کار صورت بگیرد خون و خون ریزی رخ می دهد. به نظر شما چرا این گونه است؟ می‌گویند که خلاف سنت قبیله است. در حقیقت یک باور غلط و جاهلانه که به همان اندازه جنگ می‌تواند مضر و خطرناک باشد. نکته مهمی که از نظر مضمون در این داستان وجود دارد این است که جهل و خودخواهی و مقرراتی که به غلط نهادینه شده است، گاهی توسط یک دیکتاتور، باعث بروز جنگ سختی بین دو کشور می‌شود که منجر به خرابی شهرها و کشته شدن آدم‌ها می‌شود و گاهی همین جهل و رفتار خودخواهانه در خانواده‌ها خیلی عادی بوده و بدون این که کسی را محکوم کند، در خانواده جاری و ساری است و باعث نابودی فرزندان این خانواده می‌شود.

حسین فتاحی در بخش پایانی صحبت‌های خود به تضادهای موجود در این داستان اشاره کرد و گفت: انگار این کار براساس تضادها ساخته شده است و مکررا با تضادها مواجه هستیم. این تضادها به صورت ریز در بافت کار آمده و باعث شده است که باور پذیری اثر بسیار زیاد شود؛ حتی مثالی که می‌خواهد بزند، مثالی است که براساس یک تضاد استوار است.

در ادامه محمدرضا گودرزی صحبت کرد و در ابتدای سخنان خود گفت: داستان از نظر روایت به دو بخش تقسیم می‌شود؛ یکی عناصر  حاضر و دیگری عناصر غایب است. عناصر حاضر، فرم و ساختار است که می‌توان روی آن بحث کرد و وجه تمایز اثر را دید اما وجه دوم که عناصر غایب است مربوط به وجه تحلیلی و معناها است. این وجه وابسته به خواننده است. خواننده بنا به مطالعات، جهان‌بینی خود و موارد دیگر تعبیری می‌کند که نه می‌توان آن را رد و نه می‌توان آن را اثبات کرد.

وی ادامه داد: رمان «لم یزرع»، رمان رئالیستی است که شیوه روایت مدرن را در آن رعایت کرده و از نظر موضوعی نیز داستان جنگ _عاشقانه است و همین تلفیق این دو موضوع باعث ایجاد داستان و زیبایی آن شده است. این رمان در چهار حوزه دغدغه دارد؛ دغدغه‌های اجتماعی، فلسفی، سیاسی و روان‌شناختی. راوی این رمان از یک نظر راوی کل است و البته یک سری پیچیدگی‌هایی از این نظر دارد. از یک بُعد راوی دانای کل است و از بُعد دیگر در شیوه روایت از یک صدا استفاده کرده که در ادبیات جدید آن را ویس(voice) می‌گویند. در حقیقت صدایی قسمت‌های متفاوت متن را به هم متصل می‌کند و در میان آنها وحدت ایجاد می‌کند که آن راوی – نویسنده است.

وی به وجه اجتماعی داستان اشاره کرد و گفت: تعارض باورهای قومی قبیله‌ای و مذهبی وجه اجتماعی داستان است که نشان می‌دهد به کمک همین تعارض‌ها اختلاف ایجاد شده و متن به صراحت بلکه به صورت تلویحی می‌خواهد بگوید که غلط است. وجه فلسفی داستان، وجه تقدیر است که پیشانی نوشت رمان نیز به شمار می‌آید.

این نویسنده و منتقد ادبی به دیگر وجوه «لم یزرع» اشاره کرد و افزود: وجه سیاسی داستان، استبداد حزب بعث و حکومت استکبارانه‌ای است که این دولت بر مردم خود نیز دارد می‌پردازد. صدام اینقدر فاسد است که حتی به مردم خود نیز رحم نمی‌کند و به دلیل سوء قصد به خود، مردم را ۱۰ سال جریمه می‌کند. وجه روان‌شناختی داستان نیز میل به دیگری و همان بعد عاشقانه است. این وجه روی ویژگی‌های روحی این دو شخصیت کار می‌کند.

گودرزی اضافه کرد: مهمترین عنصر داستانی در این رمان تعلیق آن است که پیشانی‌نوشت دوم آن را بیان می‌کند که می‌خواهد انتظاری در خواننده ایجاد کند تا نویسنده کنجکاو شود. در این داستان رگه‌هایی از الهام نویسنده از داستان رستم و سهراب را نیز می‌یابیم. برای مثال در آن صحنه‌ای که قرار است پسرکشی صورت گیرد، به رستم برمی‌گردیم؛ چرا که او بوده است که این کار را انجام ‌می‌دهد. در این رمان یک راوی نویسنده را می‌بینیم که کل متن را یک نظام بندی خاص بخشیده است؛ این یکی از نوآوری‌های بایرامی است که کمتر به کار برده شده است.

وی به وجود مسائل اسطوره‌ای در این داستان اشاره کرد و گفت: در بحث محتوایی داستان به بحث‌های اسطوره‌ای نیز به گونه ای اشاره شده است. یکی از اینها اسطوره بازگشت به زادگاه برای مردن است که در خیلی از این داستان‌های اسطوره‌ای وجود دارد. شخصیت‌ها هنگامی که قرار می‌شود که بمیرند، دوباره به همان جایی برمی‌گردند که زادگاهشان بوده است. برای مثال می‌بینید که در جریان داستان، اتفاقات زیادی برای سعدون رخ می‌دهد اما نمی‌میرد سپس به زادگاه خود برمی‌گردد و در آن جا فوت می‌کند. از سوی دیگر، اگر بخواهیم دلیل اسم کتاب را بیان کنم باید بگویم که در کشاورزی دو جور زمین داریم؛ عایش و لم یزرع. در هر دو گونه زمین باید منتظر باران بود اما به زمین لم یزرع هیچ امیدی نیست. بعد دیگر نیز مربوط به نابود کردن زمین های کشاورزی اهالی منطقه و تبدیل آنها به لم یزرع است. وقتی که آن ۱۰ سال آغاز می‌شود، انگار این زمین‌ها به واسطه قدرت جابر و ستمگر، تبدیل به لم یزرع می‌شود. بعد سوم نیز استعاره‌ای از زندگی سعدون و کسانی است که زندگی آبادشان تحت سیطره و قدرت ستمگرانه صدام به لم یزرع تبدیل می‌شود.


سپس محمدرضا بایرامی صحبت کرد و گفت: چند نکته بسیار مهم را در صحبت‌های دوستان یاد گرفتم. عمده‌ترین نکته ای که آقای فتاحی گفتند این بود که جنگ فقط بیرون، جغرافیا و سرزمینی مثل عراق و ایران را نابود نمی‌کند؛ بلکه_چنان که در این کتاب نیز یادآوری شده است_ جنگ می‌توان درون را نیز همانند بیرون نابود کند. این نگاه از جایی آمد که من بسیار درباره عراق و تاریخ معاصر مطالعه داشتم. اگر بخواهم این مطالعه را خلاصه کنم، باید بگویم که عراق یک کلمه بود و آن «وحشت» است.   روح حاکم بر عراق، این وحشت بود که در دوران صدام وجود داشت.

وی اضافه کرد: از سوی دیگر من نتوانستم موضوع پسرکشی را باور کنم. جالب است بدانید که تمام تلاش من نیز همین بود که داستان بین باور و ناباور، تخیل و واقع، تقدیر و تصادف و ... در نوسان باشد و در نهایت این اتفاق رخ بدهد. من چندین بار این داستان را برای افراد مختلف تعریف کردم و از آنها پرسیدم درباره باورپذیری این موضوع سؤال کردم. همه آنها اذعان داشتند که قابل باور نیست. من تلاش کردم که در این داستان به زعم خودم به این ناممکن برسم و این روایت لب مرزی و لب تیغی را از همه چیز و از جمله مرگ پسر داشته باشم.

منبع: خبرگزاری تسنیم

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.